عقاب تیز پرواز

ساخت وبلاگ
                           

مقدمه:

میخواهم جایی باشم

برای داشتن

کمی ارامش

در جایی ابدی

ارامش اینجاس

اینجاپایان خط زندگیست

این جا

گورستان است

صدای  مردگان

 خلاصه:

گورستان محل زندگی اجسادیس که دیگر روح از وجودشان خارج شده.  

اما اینجا فرق داره

اینجا محل زندگی هاست   

اینجا: گورستانی برای زندگان 

نویسنده:آنورا

عقاب تیز پرواز...
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : نوشتنشم, نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 8:20

NILOBLOG.COM لطفاً کلمه عبور اختصاصی برای دسترسی به این مطلب را وارد کنید » نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. عقاب تیز پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 8:20

آنورا هستم اینم پست دوم نجات یافتگان جلد دوم  امیدوارم خوشتون بیاد               وقتی چشمامو باز کردم داشتم تو باتلاقی فرو میرفتم به خودم اومدم دستمو دراز کردم تا بتونن منو بیرون بکشن وقتی اومدم بیرون با تعجب گفتم  اینجا کجاست  دانیالو بقیه نگاهی بهم انداختنو گفتن ماهم نمیدونیم کجاییم نگاهی به دوروبرم انداختم جایی شبیه جنگل بود اما انگار نبود سرتو که میچرخوندی یه طرف سرسبز بود یه طرف انگار افت زده باشه همش ازبین فته بودومابین دوراهی گیر کرده بودیم اینکه به کدوم سمت بریم با توافق بچه ها به سمت قسمت سبز جنگل رفتیم در حالی ک از اتفاقی که ممکن بود بیوفت عقاب تیز پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 54 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 3:22

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

عقاب تیز پرواز...
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : آرزوهای دراز,آرزو های دور و دراز, نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 17 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 12:45

حسرت همیشگی

حرفهای ما هنوز ناتمام 
تا نگاه می کنی : 
وقت رفتن است 
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود 
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان 
چقدر زود 
دیر می شود !

عقاب تیز پرواز...
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : حسرت همیشگی,حسرت همیشگی مرتضی پاشایی,حسرت همیشگی قیصر امین پور,حسرت همیشگی پاشایی,حسرت همیشگی من,حسرت همیشگی قیصر,حسرت همیشگی دانلود,حسرت هميشگي قيصر امين پور,حسرت هميشگي مرتضي پاشايي,آهنگ حسرت همیشگی مرتضی پاشایی, نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 40 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 12:45

پیش از اینها فکر می‌کردم خداخانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه هاخشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلوربر سر تختی نشسته با غرور ماه برق کوچکی از تاج اوهر ستاره، پولکی از تاج او اطلس پیراهن او، آسماننقش روی دامن او، کهکشان رعد وبرق شب، طنین خنده اشسیل و طوفان، نعره توفنده اش دکمه ی پیراهن او، آفتاببرق تیغ خنجر او ماهتاب هیچ کس از جای او آگاه نیستهیچ کس را در حضورش راه نیست پیش از اینها خاطرم دلگیر بوداز خدا در ذهنم این تصویر بود آن خدا بی رحم بود و خشمگینخانه اش در آسمان، دور از زمین بود، اما در میان ما نبودمهربان و ساده و زیبا نبو عقاب تیز پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : پیش از اینت بیش از این,پیش از اینها فکر میکردم خدا,پیش از اینت بیش ازین,پیش از اینها,پیش از اینها فکر میکردم,پیش از اینها حال دیگر داشتم,پیش از اینها خاطرم دلگیر بود, نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 36 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 12:45

کودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.
زنی در حال عبور او را دید و دلش سوخت، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش!
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی دارید!

عقاب تیز پرواز...
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : از بستگان خدا, نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 22 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 12:45

-سام مامان زیاد دورنشو                                                                                                           -باشه مامان همین اطرافم                                                                                                       -امروز اومده بودیم بامامانم  بیرون در اطراف جنگلی فرش پهن کرده بودیمو نشسته بودیم درحال راه رفتن به یه حصار کشی رسیدم معلوم میشد نباید رفت طرف اونورو حصار داشتم اطرافشو نگاه میکردم که به اندازه ی یک  نفر توری حصار کنده شده بود کنجکاوی باعث شد از طریق اون  به اون طرف حصار برم  داشتم جلو وجلوتر میرفتم درحالی  که نمیدونستم دارم به کجا ک عقاب تیز پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 40 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 12:45

اینم پست جدید رمانم  امیدوارم خوشتون بیاد هرمشکلی داشت بهم بگید تا در جهت اصلاحش      خب میریم سر ادامه ی رمان                                                                                                                                                                                                                                    وقتی بچه ها کتابو تو دستمم دیدن با خوش حالی هم زمان گفتن  کتاب!!!!!!!!!!!!!!!با تکون دادن سرم جوابشونو دادم همه گی هیجان خاصی داشتیم  هیجانی که نمیشد پنهونش کرد دستی روی جلد کتاب کشیدم از جلدش معلوم عقاب تیز پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 26 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 12:45

اینم ادامه ی رمان       پست چهارم امیدوارم خوشتون بیاد ---- آنورا----                                              بعد از موافقت بچه ها انرژی گرفتم انرژی که حتی موقع حرکت به اینجا نداشتمش الان اونقدر  مطمئنم به تصمیمون که انگار هیچ وقت در این حد مصمم نبودم باید حرکت میکردیم حرکتی به سوی سرنوشت  تهش هرچی باشه دیگه مهم نیست مهم هدفیه که هممون توش ریسک کردیم ریسکی روی زندگیمون  همه باهم بلندشدیمو حرکت کردیم نقشه ای نداشتیم هرچی جلوتر میرفتیم فضا تاریکو تنگ تر میشد کم کم جوری شد که تک تک مسیرو طی میکردیم  به ته مسیر رسیدیم اینو از دیوار روبه رومون فهم عقاب تیز پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت عقاب تیز پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : oghabetizparvaza بازدید : 46 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 12:45